با جاماندگان اربعین




قدم به جاده میگذارم. با اینکه اواسط پاییز است اما هوا گرم است. مرد و زن، پیر و جوان، کوچک و بزرگ به سمت حرم سید الکریم، حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در حرکت‌اند. بعضی برای عرض ادب کفش از پای درآورده‌اند و با پای برهنه طی طریق می‌کنند. از هر گوشه‌ای نوایی بلند است و هر چند قدم یک ایستگاه صلواتی و موکب برای پذیرایی از سیل جمعیت برپاست. پرچم‌های سرخ، سیاه، سبز، زرد و سفید در دست مردم دیده می‌شود. هرکس هرچه در توان دارد برای عابرین یا بهتر بگویم زائرین انجام می‌دهد.
کسی شغلم و لبو درست کرده است و بین مردم پخش می‌کند، آن دیگری عدسی و آن یکی هم در سینی‌اش چند لیوان آب خُنک دارد. یک نفر یک قوطی واکس و یک فرچه با خودش آورده و کفش رهگذران را واکس می‌زند، یک نفر هم کسانی را که از مسیر طولانی پیاده‌روی به ستوه آمده‌اند ماساژ می‌دهد. نیروهای امنیتی هم در سرتاسر مسیر و در دو سوی خیابان قرار گرفته‌اند تا امنیت مراسم را تامین کنند.
یک بار دیگر به سیل جمعیت، و به این شور و حال مردم نگاه می‌کنم و با خودم زمزمه می‌کنم؛


این حسین کیست که عالـم همه د­یــوانه اوست
این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانه اوست
 

نظرات

پست‌های پرطرفدار